بیا تو , دم در بده
بیا تو , دم در بده

بیا تو , دم در بده

کودکیم


دلم برای کودکیم تنگ شده....
برای روزهایی که باور ساده ای داشتم
همه آدم ها را دوست داشتم...
مرگ مادر "کوزت" را باور می کردم و از زن "تناردیه" کینه به دل می گرفتم
مادرم که می رفت به این فکر بودم که مثل مادر "هاچ" گم نشود...
دلم می خواست "ممُل" را پیدا کنم
از نجاری ها که می گذشتم گوشه چشمی به دنبال "وروجک" می گشتم
تمام حسرتم از دنیا نوشتن با خودکار بود
دلم برای خدا تنگ شده ...
خدایی که شبها بوسه بارانش می کردم...
دلم برای کودکیم تنگ شده ...
شاید یک روز در کوچه بازار فریب دست من ول شد و او رفت ..


نظرات 3 + ارسال نظر
p.t یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 20:21

منـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

ریحانه دوشنبه 22 مهر 1392 ساعت 22:07

30MA سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 14:05

دیگه دلی نمونده که بخواد تنگ بشه
سلام بچه ها
مرسی گلنوش
متن قشنگی بود

چرا اونااهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااش اونجااااااااااااست
الان قلقلکش میدممممممممممممممممممم
چطوری آبجی سیمای خودم
دلم واست تنگ شده بود
خواهش میکنم خودم که خیلی دوستش داشتم
خوشحالم دوست داشتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد