بیا تو , دم در بده
بیا تو , دم در بده

بیا تو , دم در بده

جاروبرقی(خاطراتی)

بالاخره این امتحانای فشرده ی سخت تموم شدن  ولی خب 2 تا از پروژه هامون موندن برای  بعد از امتحانا یکیشون همون جاروبرقی ها بودن که قبلا پستشو گذاشتم ... یعنی اگر بدونین ما چی نوشتیم  بعد از امتحان ها فقط 2 روز واسه نوشتن پروژه وقت داشتیم اینه که خیلی عجله ای کد زدیم و احتمال بی دقتی رفت بالا ... وگرنه خودتون که میدونین ما کدزن های حرفه ای هستیم   خلاصــــــــــــــــــــــه چشمتون روز بد نبیه  قرار بود یکسری چاله تو زمین باشه که در صورتی که جاروها رفتن توش 10 ثانیه زمان بگذره و بعد جاروها بیان بیرون ... جاروها یه مدت که زباله ها رو جارو میکردن نمیدونم مردم تو آشغالاشون چی میریزن این طفلکی ها یکم گیج ویجی میزدن چاله ها روهم میخوردن*:D big grin بعــــــــــــــــد وقتی اولویت های حرکتشونم  تغییر میدادیم که وایسن گوشه ی زمین کم کم میرفتن تو دیوار جسمشون در میرفت روحشون میومد زباله ها رو میخورد*:| straight face یعنی .... *=)) rolling on the floor  بعد ما اینقدر درگیر الگوریتم کلی بودیم یه شرط کوچیک که جاروها همدیگه رو شی حساب کنن نذاشتیم، یه کم جاروها از روی هم رد میشدن سرتون رو درد نیارم آخرشم گویا میفتادن تو لوپ چندتا تا زباله میموند تو زمین  فقط همین چندتا مشکل کوچیــــــــــــــــــــــک *:D big grin البته مشکل غیب شدنشون رو حل کردیم .یعنی مشکل اصلی از طراحی زمین بود این یکی از ما نبود  روز ارائه 2 تا مشکل اصلی که به چشم میومد یکی این بود که جاروها از روی هم رد میشدن و دومی این که چندتا زباله میموند تو زمین. البته سعی کردیم پاکشون کنیم ولی نشد  خلاصه  لحظه ی ارائه فرارسید و ما رفتیم برنامه رو اجرا کردیم واستاد نشست با ذوق جارو ها رو دنبال کردن *:D big grin اون اولش که جاروهامون خوب راه میرفتن یکی از بچه ها اومد تو اتاق تا ایمیل استاد رو بپرسه وقتی نزدیک شد به رد شدن جاروها از روی هم ،رفت بیرون *:| straight face مهسا اومد حواس استاد رو پرت کنه گفت استاد میخواین تا آخرش ببینین؟استاد داشت میگفت نه  که یهو از روی هم رد شدن استادم گفت اینا چی کار کردن ؟ جادوگری کردن؟ (من الان نمیدونم بخندم یا گریه کنم *:(( crying*=)) rolling on the floor) دیگه حواسش رفت به این قضیه آخرش که آشغالها میموندن رو ندید*:> smug 
پروژه ی بعدیمون هم که شروع شده قراره واسه کامپایلر تحلیل گر لغوی و نحوی بنویسیم یعنی هر روز میریم دور هم مهمونی میگیریم بر میگردیم ...عجب اوضاعیه
جاتون خالی من یه ترم کامله دارم تو دانشگاه ناهار کوکو سیب زمینی میخورم البته توی همین یه غذا کلی تنوع وجود داره مثلا یه روز خیارشور هاشو خورد کردن یه روز کامله یه روز نون لواش میدن یه روز باگت *:| straight face من الان چی جوریم؟*:-S worried*:(( crying


نظرات 5 + ارسال نظر
Joseph چهارشنبه 22 خرداد 1392 ساعت 22:17 http://thelife7.blogsky.com

جارو رو ولش کن کوکو سیبزمینی رو بچسب ... وای چند وقته نخوردم ...

وبلاگتون خیلی باحال نوشته داره ... درود بیکران بر شما و نوشته هاتان

ای وای من الان مدیون شدم :(
حتما درست کنید بخورید من مدیون نباشم

خیلی ممنون

... پنج‌شنبه 23 خرداد 1392 ساعت 00:20

سلام فقط خواستم بگم سیر شدی ما که گشنه موندیم
به منم سر بزن

:(

فرزانه جمعه 31 خرداد 1392 ساعت 01:20

بابا خیلی باحال می نویسی


اون چاله خوردنه و اینکه آشغالا یهو غیب می شدن فوق العاده بود!

مممام انننقدر حال می کردیم با این creative بودنشون ک نگو!
کل حال پروژه ب هموناش بود..

:دی بابا چشمات با حال میبینه فرزانه جونم :دی
من شکلک میخوام شکلک ندارم اینجا :(
آره بابا روزگاری داشتیم با این پروژه یعنی اون روز کل بچه ها یه دور اومدن پروژه ی مارو دیدن خندیدن :-"

استاد میگفت من از اولش که دارم پروژه تحویل میگیرم تا حالا از هر پروژه ای یه چیز عجیب غریب دیدم :دی تو دلم گفتم می خوای واست رو کنیم بیشتر ببینی :-"
کلا این ترم روزگاری داشتیم با این پروژه ها دلمون خوش بود ترم کوتاه شد :|

مهسا شنبه 8 تیر 1392 ساعت 18:44

می خوام بدونم آیا درسته آبروی جاروبرقی های خوبمونو اینجوری جلوی همه ببری؟؟؟

:دی
آبروشونو نبردم که
از ویژگی های خارق العاده شون گفتم بقیه هم استفاده کنن (سوت)

هانیه جمعه 18 مرداد 1392 ساعت 20:50 http://solongwar.persianblog.ir

الان من بخندم یا گریه کنم
عالی نوشتی کلی یاد خاطرات شد! یادم باشه بعد از فارغ التحصیلی بیام اینجا کلی یادآوری میشه

:)) :(( :دی
قربونت عزیزم آره دیگه وبلاگم واسم تبدیل شده به دفتر خاطرات دوسش دارم :*
بیــــــــــــــــا بیـــــــــــــــــــــا :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد